ایجاد نگرشهای مثبت و پویا در دانشآموزان، تقویت انگیزه کوشش برای یادگیری و کاهش دغدغه، اضطراب و آشنایی با شخصیت و دیدگاههای دانشآموزان میتواند در روزهای اول مدرسه صورت پذیرد.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه بهار ؛ ایجاد نگرشهای مثبت و پویا در دانشآموزان، تقویت انگیزه کوشش برای یادگیری و کاهش دغدغه، اضطراب و آشنایی با شخصیت و دیدگاههای دانشآموزان میتواند در روزهای اول مدرسه صورت پذیرد. در دوران اولیه تحصیل، خانه و مدرسه هر یک نقش ویژه دارند. روابط در خانه، فردیتر و عاطفیتر و در مدرسه جمعیتر و منطقیتر است.
بازگشایی مدارس برای کودکان دو حالت دارد؛ کودکانی که برای اولینبار به مدرسه میروند و کودکانی که قرار است به ادامه تحصیل در مقطع بالاتر بپردازند. کودکانی که برای اولینبار به مدرسه میروند، اگر تجربهای از مهدکودک یا پیشدبستانی داشته باشند، مشکلات کمتری را تجربه میکنند. معمولا اوایل سال تحصیلی بیشتر مشاوران در مدارس با بچههایی مواجه میشوند که مشکلات رفتاری دارند و نمیتوانند با محیط سازگار شوند.
بنابراین اولین توصیه، جدی گرفتن پیشدبستانی برای بچههاست تا بچهها هنگام ورود به مدرسه آمادگی داشته باشند. اما بچههایی که با رسیدن مهر باید ادامه تحصیل بدهند و در مقطع بالاتر درس بخوانند هم نیاز دارند که آمادگی لازم را برای حضور در کلاس پیدا کنند. پدر و مادر با روشهای تربیتی و ارتباطی خود شرایط و مقدمات پرورش استعدادهای درونی کودک را فراهم میکنند و هرچه خود را بیشتر به تواناییها و مهارتهای لازم برای فرزندپروری تجهیز کرده باشند، موثرتر از عهده این امر برخواهند آمد. اولیا باید قبل از شروع سال تحصیلی جدید در گفتوگوها و محاورههای خود از مدرسه و فعالیتهای آن استفاده و فرزند خود را به انجام امور تحصیلی تشویق کنند.
یکی از موارد مهمی که رفتن به مدرسه را کمی با مشکل روبهرو میکند تغییر وضعیت و شرایط محیطی کودک است و کودک باید بتواند خود را با شرایط جدید سازگار کند و برای این سازگاری نیازمند ابزاری است که فرآیند را برای کودک، خانواده و مدرسه شتاب میبخشد. ورود به مدرسه نیز نهتنها آمادگی کودک، بلکه آمادگی پدر و مادر را طلب میکند؛ یعنی والدین آماده، قادر به ایجاد آمادگی در کودک هستند. اما متاسفانه والدین آمادگی را در حد خرید لباس، کفش و لوازمالتحریر میدانند و نهایت کاری که در زمینه آمادگی روانی انجام دهند به نصیحت کردن شب قبل آغاز مدرسه ختم میشود که گاهی والدین با سبک تربیتی غلط و شیوههای فرزندپروری خودساخته، باعث ایجاد مشکلاتی در سازگاری کودک میشوند.
این والدین جزو آن دسته از پدر و مادرهایی هستند که با آغاز سال تحصیلی هفتهای سه روز برای حل مشکلات فرزندشان در مدرسه میباشند یک روز با معلم، یک روز با همکلاسهای فرزندشان و روز دیگر با اولیای مدرسه در کشمکشاند و میخواهند به هر نحوی محیط را برای سازگاری کودکشان آماده کنند. یعنی به عبارت دیگر کاری که در طول این چند سال قبل از ورود کودک به مدرسه انجام دادهاند را در محیط مدرسه تکرار میکنند. کودکان پرورشیافته در خانوادههایی که معتقدند کودکی باید یک دوره بیخیالی کامل در زندگی باشد معمولا از هرگونه فعالیت مشابه کار کردن نفرت دارند. اینگونه بچهها مدرسه را تا جایی که فقط برای بازی کردن باشد دوست دارند ولی همین که به کلاسهای بالاتر میروند از مدرسه بدشان میآید.
توجه به آمادگی ذهنی و روحی کودک
آماده کردن روحی و روانی کودک برای ورود به مدرسه بسیار کارساز و موثر است. بههرحال ورود به کلاس بالاتر یا مقطع تحصیلی بالاتر برای کودکان استرسزاست. معلم جدید، دوستان جدید و کتابهای جدید چالشهای جدید برای او محسوب میشود. اگر کودکی مدرسه را عوض کرده، بهتر است والدین او را با مسیر مدرسه و محیط مدرسه آشنا کنند و این امر برای بچههایی که برای اولینبار به مدرسه میروند نیز بسیار مفید است و ترس و نگرانی کودک را از بین میبرد. بچهها معمولا هنگام ورود به مدرسه بسیار هیجانزده هستند. آنها در مدرسه با محیطی روبهرو میشوند که با محیط خانه یا حتی محیط پیشدبستان فرق دارد.
اغلب بچهها مدرسه را با مهارتهای اجتماعی و بلوغ عاطفی آغاز نمیکنند. این مهارتها را میتوان با دقت و تمرین کافی آموخت. اگر از قبل فرصتهایی برای رشد بعضی ویژگیها در بچهها فراهم شده باشد، آنها شانس بیشتری برای کسب موفقیت در مدرسه دارند. در مدرسه بچهها مجبورند در گروههای بزرگ کار کنند و با بزرگسالان جدید و بچههای دیگر کنار بیایند. آنها باید توجه و محبت معلم خود را با بچههای دیگر تقسیم کنند. برنامه روزانه آنها نیز فرق میکند. به اعتقاد من، والدین قبل از آغاز سال تحصیلی باید مهارتهای خاصی را به کودکان آموزش دهند و هدف از آموزش این مهارتها ارتقای سطح سازگاری فرد ابتدا با خودش و سپس با دیگران و محیطی که در آن زندگی میکند است، تا بتواند در ابتدا آسیب نبیند و در ادامه بیشترین بهره را از این آموزشها در روابط خود ببرد.
این مهارتها در سه حیطه مهارتهای جسمی، ذهنی و روانی – اجتماعی است. کودک باید یکسری مهارتهای جسمانی را داشته باشد تا بتواند از پس کارهای شخصی خود در هر محیطی که والدینش حضور ندارند بربیاید. مثلا لازم است از عهده بستن دکمهها، زیپها، بند کفشهایش و... . بربیاید همچنین کودک باید یکسری مهارتهای ذهنی هم داشته باشد. مثلا بتواند درباره واقعهای که اخیرا رخ داده است بهطور قابل فهم و تا حدی روان صحبت کند، باید نام خانوادگی، نشانی و شماره تلفن منزل خود را نیز یاد بگیرد، همچنین مدرسه یک محیط اجتماعی است. بنابراین کودکی که میخواهد به مدرسه برود باید یکسری مهارتهای اجتماعی را داشته باشد. این مهارتها شامل موارد زیر است:
1- خودآگاهی: شناخت دقیق و درست از نگرشها، عقاید، هیجانات، تواناییها و کاستیها که منجر به یکپارچگی «خود»های فرد شود، خودآگاهی است. اما در زمینه کودکان بهویژه کودکان زیر 12 سال خودآگاهی به فرآیند آگاهی کودک از افکار، احساسات، رفتارها و تواناییها ختم میشود. کودک باید خود را در زمینه افکار، احساس و رفتارش ببیند و بداند نسبت به خودش چه دیدی دارد، با چه افرادی میتواند دوستی برقرار کند، چه رابطههایی را بیشتر میپسندد و...
2- دوستی و ارتباط موثر: بچههایی که قادر به برقراری دوستیهای امن و رضایتبخش با همسن و سالان خود نیستند به پدر و مادر و آموزگار خویش گرایش دارند. در کل این بچهها فرصتهای مناسب برای یادگیری مهارتهای اجتماعی را که در تمام دوران زندگی برایشان حائز اهمیت است از دست میدهند. بهخصوص مهارتهای مهم و حساسی که برای شروع یک ارتباط دوستانه، حفظ روابط اجتماعی و حل ناهنجاریهای اجتماعی لازم است شامل محاوره و گفتوگو، مصالحه، با یکدیگر گوش دادن و... .
3- محافظت از خود: آموختن روشهای محافظت از خود مهمترین کاری است که والدین باید برای فرزندانشان انجام دهند. کودک باید بداند صاحب تمام بدن خود است و کسی حق ندارد بدون رضایت او بدن وی را لمس کند یا به او نزدیک شود یا به زور او را ببوسد و در آغوش بکشد. کودک باید بداند با افراد غریبه صحبت نکند یا از آنها چیزی نگیرد یا اگر در خیابان گم شد نزد پلیس برود و در مقابل پیشنهادهای دیگران چگونه پاسخ دهد و از خود محافظت کند. باید والدین به کودکان خطرات موجود در محیط پیرامون زندگی را توضیح و روشهای پیشگیری از این خطرات را آموزش دهند.
4- مسئولیتپذیری: برای اینکه حس مسئولیتپذیری را در کودکتان پرورش دهید باید اجازه دهید تا آنها ارزش واقعی کارهایشان را درک کنند. حس مسئولیت زمانی در کودک رشد میکند که به او مسئولیت داده شود. تا حد امکان هرچه بیشتر فرصت تصمیمگیری در اختیار آنها قرار دهید و جوی را ایجاد کنید که کوششهای کودک در آموختن، انجام وظیفه با احساسات مثبت نسبت به آن همراه شود. علت خودداری افراد از پذیرفتن مسئولیت این است که نازپرورده بار آمدهاند و از این رو دستکاری دیگران برای مراقبت کردن از آنها برایشان آسانتر است.
5- همکاری و سهیم کردن: انسان موجودی است اجتماعی و در طول زندگی به شکلهای گوناگون تحتتاثیر تجارب گروهی و تعاملات متعدد قرار میگیرد. از آنجا که تعاملات اجتماعی انسانها از کودکی آغاز میشوند، بنابراین آموزش همکاری، کمک به یکدیگر و مشارکت نیز باید از همان زمان آغاز شود تا کودک با سرمایه مناسب وارد روابط اجتماعی شود.
نگرانیهای والدین
ورود به محیط جدید، ارتباط با افراد ناآشنا و تغییر برنامه روزانه برای هر فرد اضطرابآور و این موضوع در کودکان پایه اول شایعتر است. وابستگی شدید عاطفی به والدین و سپری نکردن دوره پیشدبستانی از جمله مواردی است که ورود دانشآموز پایه اول ابتدایی به مدرسه را دشوار میکند.
1- اضطراب مدرسه: بعضی کودکان ششساله بهطور عجیبی از مدرسه میترسند و مدام بهانهگیری میکنند و به مادرشان میگویند: «من به مدرسه نمیروم و در خانه میمانم.» ترس این کودکان ممکن است دلایل متعددی داشته باشد. کودکانی که از رفتن به مدرسه اضطراب دارند هر روز صبح که بیدار میشوند بهطور ناخودآگاه از دلدرد و سردرد شکایت میکنند. معمولا این بهانهها نشانههای بیزاری و اضطراب از مدرسه است. این اضطراب میتواند نتیجه سبک ارتباطی خانواده و همچنین به دلیل اضطراب خود مادر و بیش از حد حمایتکننده بودن، اضطراب خود را به فرزند منتقل کند و اضطراب کودکان نتیجه اضطراب مادر است. والدین هنگامی که با بیقراری فرزندشان نسبت به مدرسه مواجه میشوند باید او را درک و تایید کنند و بگویند بیشتر دانشآموزان هم تا حدی نگران و هیجانزده هستند. اولیا باید فرزند خود را بهخصوص هنگام ورود به پایههای اول هر مقطع تحصیلی آماده کنند چون با تغییر مقطع و عوض شدن مکان تحصیل ممکن است این امر موجب اضطراب دانشآموز شود.
2- ناسازگاری کودکان: یکی از دغدغهها و نگرانیهای والدین ناسازگاری کودک با محیط مدرسه است. بعضی از کودکان هنگام ورود به مدرسه دچار مشکلاتی همچون ناراحتی، پرخاشگری، لجبازی و عدم سازگاری با اعضای مدرسه میشوند. کودکانی که در خانواده بیشتر مورد توجه قرار میگیرند یا اینکه دوره پیشدبستانی و مهدکودک نرفتهاند، بیشتر از سایر کودکان دچار این مشکلات میشوند. اصطلاح کودکان ناسازگار به کودکانی اطلاق میشود که از هوش عادی و حتی هوش بالایی برخوردارند ولی رفتار غیرعادی و نابهنجار دارند و بهطور عادی قادر به حفظ رابطه با افراد دیگر نیستند. این کودکان به دلیل سبک تربیتی خانواده و مسائلی مثل بیتوجهی والدین، ارضای بیش از اندازه نیازها و عدم وجود مهارتهای اجتماعی بیشتر در خانوادههای دارای «والدین به اصطلاح خوب» دیده میشود.
3- وابستگی کودکان: برای کودکانی که تازه به مدرسه میروند اگر به مهد کودک نرفته باشند، دوری از والدین بزرگترین چالش است. آمادگی جدا شدن، چه قبل از مدرسه و چه بعد از مدرسه، باید بین پدر و مادر و کودک ایجاد شود. یعنی پدر و مادر با آموختن مهارتهایی به فرزندشان این توانایی را در او ایجاد کنند که کودک بتواند ساعاتی دور از والدین باشد و این تجربه را کسب کند که عدم حضور یا خروج آنها از خانه برای ساعاتی، اتفاقی ایجاد نمیکند. به همین دلیل روانشناسان توصیه میکنند که باید کودک را قبل از سنین ورود به مدرسه در زمانهایی کوتاه به مراقب جدید یا مهدکودک بسپارید یا به بهانه خرید برای مدت کوتاهی بیرون بروید تا کودک تنهایی و جدایی از مادر را تجربه کند.
نظر شما